سؤال – به چه علتی پیشوایان شیعه ١٢ نفر میباشند آیا پیامبر قبل از شهادتش تعداد ائمه را معین کرده بود ؟
سؤال – به چه علتی پیشوایان شیعه ١٢ نفر میباشند آیا پیامبر قبل از شهادتش تعداد ائمه را معین کرده بود ؟ یا همین طور بدون علت این پیشوائی ادامه یافته بود و اگر ١٣ یا ١٤ یا ٨ یا ١٠ یا ٢٠ و غیره بود اشکالی چه پیش می آمد ؟ فلسفه دوازده بودن پیشوایان اسلام شیعهای چیست لطفاً شرح دهید .
جواب - علت این است که خداوند این دوازده نفس مقدس را برای وصایت و خلافت
حضرت ختمیمرتبت صلوات الله علیه برگزیده است و این امر در اختیار احدی از خلق
نیست که خلیفه خداوند را در زمین تعیین نماید حتی خود ائمه علیهم السلام هم تعیین
وصی خود را به میل شخصی خود نفرمودند و هر چه فرمودهاند به امر خداوند بوده است و خدمت حضرت ابیعبدالله علیه السلام
عرض شد ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله چگونه امامت در اولاد
حضرت امام حسین علیه السلام واقع شد نه اولاد حضرت امام حسن علیه السلام و حال
آنکه هر دو فرزند رسول خدا و دو سبط او بودند و هر دو آقای جوانان اهل بهشت بودند
پس فرمود علیه السلام هرآینه موسی و هرون هر دو پیغمبر مرسل و برادر بودند پس قرار
داد نبوت را در پشت هرون نه پشت موسی و نبود برای کسی که بگوید چرا خداوند آن کار
را کرد و هرآینه امامت خلافت خدای عزوجل است .برای احدی نیست که بگوید چرا قرار
داد خلافت را در پشت حسین نه پشت حسن چون خداوند حکیم است در افعالش سؤال کرده
نمیشود از آنچه میکند و آنها ( خلق ) سؤال کرده میشوند . و از آن حضرت روایت شده است که سؤال کردم و
طلب کردم از او که این امر را در اسمعیل قرار دهد پس ابا فرمود خداوند مگر اینکه
قرار دهد آنرا برای ابیالحسن موسی علیه السلام . و دلالت این دو حدیث بر آنچه عرض
کردم واضح است و از حدیث اول معلوم میشود که اقتضای حکمت خداوند این بوده است و
حکمت آن است که زیاده بر آن و کم کردن از آن بیهوده و عبث باشد و خداوند همین عدد
را کافی و لازم میدانسته است منتهی چون خداوند همه ملک خود را بر نهج حکمت آفریده
از یک قسمت خلق بر یک قسمت دیگر میتوان استدلال کرد ، مثلا شخصی که خوشخط است و
چند کتاب نوشته شما یکی از کتابهای او را دیده باشید از خط آن کتاب که دیدهاید
میتوانید استدلال کنید که خط سایر کتابهایش هم مثل آن کتاب خوب است ولی بر اینکه
چرا این شخص خوشخط است استدلالی نمیتوانید بکنید . حال نسبت به افعال خداوند هم
نمیتوانیم سؤال کنیم که چرا کرده چون } چرا { ها را هم خودش خلق فرموده و قبل از
خلق خلق } چرا { هم نبوده که از آن سؤال کنیم .
بلی بعد از خلق خلق میشود از خلقی بخلقی پی برد و خداوند میفرماید سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی
انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق یعنی خواهیم نمایاند به آنها آیات خودمان را در آفاق و در نفسهای
آنها که آشکار شود برای آنها که آن حق است ، و فرموده است ماتری فی خلق الرحمن من تفاوت یعنی در خلق خداوند تفاوتی نمیبینی
، و حکما چون در آفاق یعنی مخلوقات این عالم خارج و در نفس خودشان نظر میکنند و
جریان حکمت خداوند را مشاهده میکنند از یک آیتی که آنرا مثلا در نفس خود دیدهاند
بر آیت دیگر که ندیدهاند استدلال میکنند چه دانستهاند که در خلق خداوند تفاوتی
نیست . حال برای شخص حکیم که خداوند چشم بصیرت او را باز کرده و آیات خود را به او
نمایانده میسر است که مثلا از عدد دوازده برج استدلال بر عدد ائمه اطهار علیهم
السلام بکند یا از عدد مشاعر نفس انسان استدلال بر عدد ایشان بکند ولی همه مردم
حکیم نیستند و خداوند هنوز آیات خود را به آنها ننمایانده است و حتی بعد از آنکه
شخص حکیم استدلال خودش را هم بنماید قوه فهم آنرا ندارند و دلالتی در دلیلش نمیبینند
و سخن او به گوش آنها مثل سخن ریاضیدانی است که استدلال بر حل معادلات درجه دوم
جبر میکند و اگر استدلال او بگوش شاگرد کلاس چهارم ابتدائی برسد الفاظی و اعدادی و
کلمات جمع و تفریق و ضرب و تقسیمی هم میشنود ولی ربط بین این کلمات را نمیتواند
بدهد و خلاصه
نمیفهمد که گوینده چه گفت و اگر آن شخص ریاضیدان حکیم باشد اصلا در مقوله معادلات
درجه دوم با شاگرد کلاس چهارم ابتدائی نه صحبت میکند نه استدلالی میکند و صبر
میکند تا بزرگ شود و درس بخواند تا استعداد فهم آنرا پیدا کند و بتواند بفهمد که
او چه میگوید آن وقت برای او بیان میکند . حال این مسئله هم که چرا عدد آنها
دوازده است حکیم آنرا میداند و علمای حکیم در کتب حکمتی خود سرّ عدد آن بزرگواران
را به زبان اهل حکمت مرقوم فرمودهاند .
ولی از آنجا که معرفت اشخاص اهل
بیت بر همه خلق واجب است و همه هم اهل حکمت نیستند که از آن راهها بفهمند خداوند،
عدد و اشخاص آنها را بر زبان پیغمبر خود به عامه خلق رسانیده است ولی بحمد الله
این مطلب در فرمایشات حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده و بما هم رسیده است و
در واقع همان نصب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام کفایت از
این امر کرده است چون هر امامی به امر خداوند امام بعد از خود را معرفی فرموده ولی
معذلک حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله هم در فرمایشات خود مکرر بیان این مطلب را
فرمودهاند و برای تیمن و تبرک یکی از آن احادیث را که به حدیث لوح مشهور است برای
شما روایت میکنم که کفایت از جمیع اخبار بکند :
پس از حضرت ابیعبدالله است علیه السلام
فرمود فرمود پدرم علیه السلام به جابر بن عبدالله انصاری که من حاجتی به تو دارم
که هر وقت آسان باشد برای تو خلوت بکنم با تو و از تو بپرسم ، جابر عرض کرد در هر
یک از اوقات که بخواهی ، پس خلوت فرمود با او پدرم علیه السلام پس فرمود ای جابر
خبر بده بمن از لوحی که دیدی آنرا در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه
و آله و آنچه خبر داد تو را به آن که در آن لوح نوشته بود ، جابر عرض کرد خداوند
را شاهد میگیرم که من وارد شدم بر مادرت فاطمه در حیوة پیغمبر خدا صلی الله علیه و
آله که تهنیت بگویم به او بولادت حسین علیه السلام پس دیدم در دستش لوح سبزی که
گمان کردم از زمرد است و دیدم در آن نوشتهای سفید شبیه بنور آفتاب پس عرض کردم
پدر و مادرم فدای تو ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله این لوح چیست پس فرمود
این لوح را خداوند عزوجل به پیغمبرش صلی الله علیه و آله هدیه فرموده در او است
اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسماء اوصیاء از اولادم پس عطا فرموده آن را
به من پدرم که مسرور بکند به آن مرا ، پس جابر گفت که آنرا مادرت فاطمه به من
مرحمت فرمود پس آن را خواندم و از آن نسخه برداشتم ، پس
پدرم علیه السلام به او فرمود میتوانی آن را بمن نشان دهی ؟ عرض کرد بلی ، پس پدرم
علیه السلام با او تشریف برد تا به منزل او رسید پس صحیفهای از پوست برای پدرم
علیه السلام بیرون آورد پس پدرم علیه السلام به او فرمود ای جابر نظر کن تو در
کتابت که من بر تو بخوانم پس نظر کرد جابر در نسخهاش و خواند آن را پدرم پس یک
حرف با هم مخالفت نداشتند پس جابر عرض کرد خداوند را شاهد میگیرم که من اینطور
آنرا دیدم در لوح نوشته بود :
بسم الله الرحمن الرحیم این کتابی است از خداوند عزیز
علیم برای محمد نور او و سفیر او و حجاب او و دلیل او نازل کرده است آن را روح
الامین از نزد رب العالمین بزرگ بدار ای محمد اسماء مرا و شکر کن نعمت مرا و انکار
مکن نعمتهای مرا هراینه منم خدا نیست خدائی جز من منم شکننده جبارین و هلاککننده
متکبرین و ذلیلکننده ظالمین و دین قراردهنده دین هراینه منم خدا نیست خدائی جز من
پس هر کس امید داشته باشد به غیر فضل من یا بترسد غیر عدل مرا عذاب میکنم او را
عذابی که به آن عذاب نمیکنم احدی از عالمیان را پس فقط مرا بندگی کن و بر من توکل
کن هرآینه من مبعوث نکردم پیغمبری را پس ایام او را کامل کردم و مدت او منقضی شد
مگر اینکه قرار دادم برای او وصیی و هرآینه من فضیلت دادم تو را بر ( همه ) انبیاء
و فضیلت دادم وصی تو را بر ( همه ) اوصیاء و گرامی داشتم تو را به دو فرزندت بعد
از او و به دو سبط ( فرزندزاده ) تو حسن و حسین پس قرار دادم حسن را معدن علم خودم
بعد از انقضای مدت پدرش و قرار دادم حسین را خازن وحی خود و اکرام
کردم او را بشهادت و ختم کردم برای او به سعادت پس او است افضل کسانیکه شهید شدند
و بالاترین شهدا از حیث درجه قرار دادم کلمه تامه خودم را با او و حجة بالغه را
نزد او بسبب عترت او ثواب میدهم و عقاب میکنم ، اول آنها علی است سید العابدین و
زینت اولیای گذشته من ، و پسر او شبیه جد محمودش است شکافنده علم من است و معدن
حکمت من است . هلاک خواهند شد شککنندگان در جعفر ردکننده بر او پس ردکننده بر من
است حق است قول من هرآینه اکرام میکنم جایگاه جعفر را و مسرور میکنم او را در
شیعیانش و یاریکنندگانش و دوستانش ، برگزیدم بعد از او موسی و اختیار کردم بعد از
او فتنه کور تاریکی زیرا که رشته فریضه من منقطع نمیشود و حجت من پوشیده نمیماند و
دوستان من سبقت بر آنها گرفته نمیشود آگاه باش و هر کس یکی از آنها را انکار کند
پس بتحقیق انکار کرده است نعمت مرا و هر کس تغییر دهد یک آیه از کتاب مرا پس
بتحقیق افترا بسته است بر من و وای بر شککنندگان انکارکننده وقت انقضای مدت بندهام
موسی و حبیب من و برگزیده من هرآینه تکذیبکننده به هشتمی تکذیبکننده است به همه
اولیای من و علی ولی من و ناصر من و کسی که بر او میگذارم اثقال نبوت را و امتحان
میکنم او را به تحمل آنها میکشد او را عفریت متکبری دفن میشود در شهری که بنا
نموده است آن را بنده صالح ذوالقرنین در کنار بدترین خلقم حق است قول من ، هرآینه
روشن میکنم چشم او را به محمد پسرش و جانشینش بعد از او پس او وارث علم من است
و معدن حکمت من است و موضع سرّ من است و حجت من است بر خلق من ، قرار دادم بهشت را
جایگاه او و قبول کردم شفاعت او را در هفتاد هزار از اهل بیتش که همه مستوجب آتش
بودند و ختم میکنم بسعادت برای علی ولی من و ناصر من و شاهد در خلقم و امین من بر
وحیم ، بیرون می آورم از او دعوتکننده به راهم و خازن علمم را حسن پس کامل میکنم
آنرا به پسرش رحمة للعالمین بر او است کمال موسی و روشنی عیسی و صبر ایوب ، ذلیل
خواهند شد دوستان من در زمانش ، سرهای آنها را هدیه میبرند همانطور که هدیه میبرند
سرهای ترک و دیلم را پس کشته میشوند و سوزانده میشوند و خائف و مرعوب و ترسان
میباشند ، رنگین میشود زمین به خونهای آنها و منتشر میشود ویل و رنین در زنهای
آنها ، آنهایند دوستان من حقاً به آنها دفع میکنم هر فتنه کور تاریکی را و به آنها
برطرف میکنم زلزلهها را و برمیدارم بند و غلها را ، بر آنها است صلواتی از
پروردگارشان و رحمتی و آنهایند هدایتیافتگان .
عبدالرحمن بن سالم گفت که ابوبصیر گفت اگر در عمرت جز همین حدیث را نشنیده باشی
کفایت میکند تو را پس پوشیده بدار آنرا مگر از اهلش .
- ۹۳/۰۷/۰۴